خ مثل…

خونخوار

که افسار سگ هار و کفتار به دست آرد

جز به قطع دست

دست از جنایت برنمی‌دارد

باشد که سرش بر دار

رود

و تنش به زیر آوار

روزی که سرانجام

شب

پایان پذیرد

زادروز

تبریک می‌گویندت

روزی را

که سرآغاز تمامی رنجهاست

سبزه‌ها را گره زدند

هر روزی که از مقامات کشوری و لشگری مومن، سخنرانی سر بزند، سیزدهم فروردین است.

پشم‌هزار سال تمدن

سیزدهم فروردین، تنها روز ساله که می‌تونیم به راست و دروغ حرف مردم، اعتماد کنیم!

عدد بده

برای آنکه حصر است،
هر روز…
جمعه عصر است.

به کجا داریم میریم؟

حتی اگر پسر باشی و یه ریش سه روزه به صورت داشته باشی و لباسی کاملا معمولی به تن داشته باشی، اگه ساعت دوازده شب جمعه سر یکی از چهارراههای شهر منتظر بیایستی، انواع و اقسام ماشینها برات چراغ میدن و بوق میزنن و میخوان در خدمت باشن!

تقویم مناسبتها

روزهای مین‌گذاری شده!

داستانک: ضدحال

صبح با حس خوبی بیدار شده بود، سرشار از نشاط و سرزندگی. در حالی که در آینه از تماشای چهره‌ی بی‌دلیل شاداب‌تر شده‌ی خویش لذت می‌برد با خود زمزمه کرد: «نه! مثه اینکه امروز، روز منه!»

قبراق و سرحال از این آغاز خوشایند، سررسیدش را باز کرد تا کارهای آن روزش را سبک سنگین کند؛ در بخش مناسبتهای تقویم نوشته شده بود: «روز جهانی معلولان کم‌توان ذهنی»!

تلافی

پروردگارا!
قدرتی ده مرا

تا سرانجام، روزی به «بند»ت کشم
که بدانی
درد «بندگی» را!

روز قدس

روزنامه‌ی لوله‌شده‌ای که سرش را آتش زده بود، جلوی روی خیس از اشک دختر گرفت: «بیا خانم، یه کمی دود بگیر، سوزش چش و گلوت خوب شه»
دختر که پر شال سبز رنگش را به شدت جلوی دهانش گرفته بود، با صورتی اشک‌بار، سرفه‌زنان خود را عقب کشید و گفت: «ممنونم آقا، روزه‌ام باطل میشه»
کمی آنسوتر رزمندگان سپاه اسلام، گاز اشک‌آور دیگری شلیک کردند…

عمو فیـلتـرباف

فـیلتر منو که بافتی، امیدی هست  روزی روزگاری پشت کوهش بیاندازی؟!

نظر کارشناسی

این روزها… همه درباره‌ی مسائل خاورمیانه «زر» می‌زنند! شما چطور؟

خراب‌کاری

در حقيقت‏، پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد؛ سپس پا به فرار گذاشت!

گذر عمر

روزهای عمر به «پیش» می‌روند و ما را «پس» می‌زنند.

مُد

بلاخره روزی خواهد رسید که «بد رنگ» هم رنگ سال شود!

سکوت

در روزهای «بودن»ش از روزهای «نبودن»ش ساکت‌تر بود.

لذت‌نویسی

در این روز و روزگار، خواننده تفکر نمی‌خواهد… از لذتها بنویس…

دروغ

به هر که می‌رسید، از خوبی و زیبایی و جذابیت خویش سخن می‌گفت بدین امید که کمینه، روزی خود این دروغها را باور کند.

زندگی

درست که زندگی همین یکی- دو روز است ولی این یکی- دو روز، همه‌ی زندگی نیست.

شب

به اتکای یک دانه شمعی که داری، روزت را شب مکن.

گذشتن

گاه امروزت می‌گذرد و می‌دانی که فردایت نیز گذشته است.

شلوغی

این روزها اینقدر «سرم» شلوغ پلوغ است که شتر با بارش در آن گم می‌شود!

 

روز مادر

هدیه و تبریک روز مادر بخورد توی سرتان، یک امروز را فحش خواهر مادر ندهید به خدا از همه چیز ارزشمندتر است.

ضدحال

این روزها، همه به ما ضدحال می‌زنند… شما چطور؟

یادآور

روزی «یادآور»ی گذاشتی که از یادم مبری. حال «یادآور»ی بگذار که به یادم نیاوری.