بهترین/بدترین (؟) همراه

دو خط موازی هیچگاه به هم نمی‌رسند… ولی تا بی‌نهایت هم، از یکدیگر دور نمی‌شوند!

عزیز درگذشته

انگشتان چروکیده‌اش از هق‌هقی فروخورده بیش از همیشه می‌لرزید و پرده‌ی اشک، دیدگانش را کم‌بیناتر از قبل کرده بود. قدری طول کشید تا بتواند نام او را در دفترچه تلفش پیدا کند. آهی کشید به سنگینی عمری زندگی و خطی بر شماره‌اش؛ زیر آن نوشت: قطعه‌ی… ردیف…
مخاطب من و ما نبودیم، انگار بیشتر می‌خواست گوشهایش را نیز در غمی که بر دوش می‌کشید شریک سازد: «حالا دیگه دوست و آشناهام توی قبرستون بیشتر از بیرونن».

 

راست‌کرده‌گان

کوتاه‌ترین فاصله بین دو نفر، خط مستقیم است.

نسل نیم‌سوز شده

مدام خطوط قرمز را نشانمان می‌دهند، غافل از آنکه مدتهاست کوررنگ شده‌ایم…

خط قرمز

«استقلال» نهایت چیزی است که برایمان دست یافتنی است؛ گویا «آزادی» بر ما حرام است!