درکم نمیکنی، به کل اینجا که درک نیست
ما همزبان هم و محتاج دیلماج
سودی ز حرف نیست
برخیز تا رویم
جایی که راهها نهایت به حل رسد
لبخند میزنند لبانی به هر زبان
قهر فرشته و دیوها شکستنی است
برخیز میرویم، نشانش چه کردهای؟
کو خط واحدش که تو گفتی هزار بار؟
تاکسی خورش کجاست؟
دربستی هم که شد، جهنم بیا بشین!
دعوایی این چنین
پیکان خستهای و سواری شکستهتر
فریاد زد چنین:
«درد تفاهم است بدانم من از یقین
دس دس چه میکنید که ضربالعجل رسید!
تهران-لوزان بشین.»
دوست داشتن در حال بارگذاری...