یک (عالمه) تجربه منتشرشده در جون 24, 2014 به دست Mr Bahramiدیدگاهی بنویسید هر وقت داشتی زور میزدی چیزی رُ به روی خودت نیاری، بدون که دیر یا زود میاد و پشتت میزاره. اشتراکگذاری این:بیشترTweetتلگرامرددیتاشتراکگذاری روی تامبلرچاپرایانامهدوست داشتن در حال بارگذاری...
تعقل بایدش منتشرشده در جون 14, 2014 به دست Mr Bahramiدیدگاهی بنویسید عزیز دل بابا اگه زورت نرسید… عقلت رو برسون. اشتراکگذاری این:بیشترTweetتلگرامرددیتاشتراکگذاری روی تامبلرچاپرایانامهدوست داشتن در حال بارگذاری...
تورم منتشرشده در نوامبر 26, 2010 به دست Mr Bahramiدیدگاهی بنویسید دورهی نان بازو خوردن سرآمد؛ زمانه زمانهی نان با زور خوردن است! اشتراکگذاری این:بیشترTweetتلگرامرددیتاشتراکگذاری روی تامبلرچاپرایانامهدوست داشتن در حال بارگذاری...
بودار منتشرشده در ژوئیه 21, 2010 به دست Mr Bahrami10 دیدگاه – وقتی نوشتنت نمیآید، زور نزن! ننویس! اشتراکگذاری این:بیشترTweetتلگرامرددیتاشتراکگذاری روی تامبلرچاپرایانامهدوست داشتن در حال بارگذاری...
ما آدمها منتشرشده در دسامبر 6, 2009 به دست Mr Bahrami20 دیدگاه هنگام آشنایی, به زور دنبال شباهتهای نداشتهمان میگردیم؛ لحظهی جدایی, به زحمت در پی بزرگ نشان دادن تفاوتهای کم و کمرنگ شدهمان! اشتراکگذاری این:بیشترTweetتلگرامرددیتاشتراکگذاری روی تامبلرچاپرایانامهدوست داشتن در حال بارگذاری...
بوپالر منتشرشده در سپتامبر 3, 2009 به دست Mr Bahrami18 دیدگاه هر چه بیشتر و بیشتر «زور» میزد، کمتر و کمتر بوی «ادکلن»ش را تشخیص میداد! اشتراکگذاری این:بیشترTweetتلگرامرددیتاشتراکگذاری روی تامبلرچاپرایانامهدوست داشتن در حال بارگذاری...
زوری منتشرشده در جون 12, 2008 به دست Mr Bahrami4 دیدگاه در 4 سالگی: – مامان جان… برو جیشتو بکن یه وقت تو شلوارت جیش نکنی ها! – به خدا جیش ندارم… مگه جیش داشتن زوریه؟! در 24 سالگی: – مامان جان… کیس خوبیه ها! دیگه مثه این گیرت نمیاد ها! – نمیخوام. دوستش ندارم… مگه دوس داشتن زوریه؟! اشتراکگذاری این:بیشترTweetتلگرامرددیتاشتراکگذاری روی تامبلرچاپرایانامهدوست داشتن در حال بارگذاری...