وارد آسانسور شدم. بویی خاص آن فضای کوچک را پر کرده بود. یقین کردم پیش از من، در آنجا خبرهایی بوده. آن بوی عجیب را با هیچ چیز دیگری نمیتوان اشتباه گرفت، به جرات میگویم با هیچ عطر و رایحهی دیگری. به یکباره دلم خواست. از آخرین مرتبهای که آن لذت ناب را مزه مزه کرده بودم، مدتها بود که میگذشت. هوسباز نیستم ولی به یکباره آتش هوس در درونم شعله کشید. دلم به هم پیچید، بغض در گلوم نشست و چشمانم نمناک شد. تمام وجودم یکپارچه تمنایش را میکرد. بوی تمبر هندی دیوانهام کرده بود.
دوست داشتن در حال بارگذاری...