زیر پای مادران

استنتاج:
رابحه‌های بهشتی، فریبی بیش نیست؛ بهشت بوی پا می‌دهد!

یاد

دستانم،
لبانم،
دیدگانم،
دور زمانی است این همه پاک شده است…
درد آنجاست که «سر»
همچنان «بو»ی تو دارد!

بوپالر

هر چه بیشتر و بیشتر «زور» می‌زد، کمتر و کمتر بوی «ادکلن»ش را تشخیص می‌داد! 

داستانک اروتیک

وارد آسانسور شدم. بویی خاص آن فضای کوچک را پر کرده بود. یقین کردم پیش از من، در آنجا خبرهایی بوده. آن بوی عجیب را با هیچ چیز دیگری نمی‌توان اشتباه گرفت، به جرات می‌گویم با هیچ عطر و رایحه‌ی دیگری. به یکباره دلم خواست. از آخرین مرتبه‌ای که آن لذت ناب را مزه مزه کرده بودم، مدتها بود که می‌گذشت. هوس‌باز نیستم ولی به یکباره آتش هوس در درونم شعله کشید. دلم به هم پیچید، بغض در گلوم نشست و چشمانم نمناک شد. تمام وجودم یکپارچه تمنایش را می‌کرد. بوی تمبر هندی دیوانه‌ام کرده بود.