زندگی با افسردگی، همچون شنا در آبهای خروشان است. با تمام وجود دستوپا میزنی و تلاش میکنی تا برای لحظهای سر از آب بیرون بکشی و نفسی بگیری، ولی موجی دیگر بر سرت آوار میشود و نهفقط فروتر میروی که انرژی پیشین خود را نیز از دست دادهای. و این چرخه آنقدر تکرار میشود تا آخرین ذرات نیرو و امیدت را از دست میدهی و تسلیم، خود را به دست امواج غم و نیستی میسپاری، هرچه بادا باد.
Tag: مرد
مثل مرد…
سکوت واقعی اونیه که حتی با خودت هم حرفی برای زدن نداشته باشی.
لحظهی غریبی بود
با دیدگانی غمبار در چشمانم خیره شد و گفت «همهی مردا مثل همن؛ اول میگن دوستت دارم و عاشقتم و تو همهی دنیای منی و میخام تا آخر عمر باهات بمونم، ولی به محض اینکه گولت زدن و خودشون رو خالی کردن، ول میکنن و میرن» و در حالی که قطرات اشکی را از روی سبیل و ریش خود پاک میکرد، در سکوتی شرمآگین، نگاه از نگاهم برگرفت.
غار
– مرد باش!
رفت که چشم بگذارد…
مخلص کلام
پیرمرد مسافر گفت: «مردا با احساسن ولی زنا احساساتین».
نبرد
دو گروه از مردان هیچگاه به زندگی عادی باز نخواهند گشت؛ آنان که به “جنگ” رفتهاند و آنان که “عاشق” شدهاند.
مرد دو زنه
فقط مردان “بیایمان”اند که زن دوم میگیرند، چرا که «مومن هیچگاه از یک سوراخ، دوبار گزیده نمیشود!»
منحرف
– یکی از مراتب واقعی “توکل” میدونی چیه؟… اینه که زن و مرد در نظرت “یکی” باشن!
– این که میشه “همجنسگرا”یی که!
– این که میشه “همجنسگرا”یی که!
اشک
از مردی افتاد هر آن کس که عاشق شد؛
آخر…
آخر…
«مرد که گریه نمیکند»!
پیرمرد
– نه آقا! دور از جونتون! خدا نکنه!
– ای بابا! خبر نداری! خدا کارش “کردن”ه! …
– ای بابا! خبر نداری! خدا کارش “کردن”ه! …