داستانک اروتیک

وارد آسانسور شدم. بویی خاص آن فضای کوچک را پر کرده بود. یقین کردم پیش از من، در آنجا خبرهایی بوده. آن بوی عجیب را با هیچ چیز دیگری نمی‌توان اشتباه گرفت، به جرات می‌گویم با هیچ عطر و رایحه‌ی دیگری. به یکباره دلم خواست. از آخرین مرتبه‌ای که آن لذت ناب را مزه مزه کرده بودم، مدتها بود که می‌گذشت. هوس‌باز نیستم ولی به یکباره آتش هوس در درونم شعله کشید. دلم به هم پیچید، بغض در گلوم نشست و چشمانم نمناک شد. تمام وجودم یکپارچه تمنایش را می‌کرد. بوی تمبر هندی دیوانه‌ام کرده بود.

16 دیدگاه برای «داستانک اروتیک»

  1. کير چي ؟ کير نميخاي ؟

    به حکم منطق اگر بخواهم عمل کنم، بایستی کامنت ایشان را که با آدرس ایمیل sootehdelan@yahoo.com کامنت گذاشته‌اند، پاک نمایم؛ لیک چنین نمی‌کنم تا همگان بدانند و بفهمند که ادب و فهم و شعور چیزهای نادر و کمیابی شده است. اگر صاحب شعور و شخصیت هستید، بیش از اینها قدر خویش را بدانید.

    لایک

برای aram پاسخی بگذارید لغو پاسخ